این یک مونوگراف تکمیل بوده که دارای پرپوزل هم میباشد شما میتوانید با پیام گذاشتن در وتسپ ما آن را دریافت کنید
وتسپ:۰۷۹۹۱۱۸۸۳۱
مونوگراف به صورت تضمینی بوده که نیاز به تغیرات ندارد و قبلا دفاع و ارایه شده است
در سال ۱۳۴۹ در جاغوری به دنيا آمد. در سال ۱۳۶۶ به ايران مهاجرت گزيد و در آنجا به تحصيل در رشته های زبان و ادبيات انگليسی و علوم سياسی پرداخت. سعيدی يکتن از مترجمين و شاعران نام آور افغان در ايران است که کارکرد های ارزنده اش همواره برگ های نشرات مهاجرين ساکن ايران را پُر کرده است. در زمرهء فعاليت های گستردهء ادبی اش ميتوان از مسؤليت بخش نقد و آموزش شعر در شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد ايران ، سر دبيری دوهفته نامه ادبی و هنری گلبانگ ، مسؤليت بخش شعر و ترجمه در مجله وزين دُر دری ، عضويت هيت تحرير هفته نامه همبسته گی ، مسؤليت دفتر هنر و ادبيات افغانستان در قم را بر شمرد. از محمد شریف تاکنون دو مجموعه شعر به نام «وقتی کبوتر نیست» و «گزیده ادبیات معاصر» به چاپ رسیده است و یک مجموعه شعر از شاعران افغانی در رثای شهید عبد العلی مزاری به نام «تبر و باغ گل سرخ» را جمع آوری و به چاپ رسانده است. او فعلاً در سویدن زندگی می نماید. زندگی در سویدن بر دیدگاه و شعر سعیدی تأثیر داشته است؛ چنانچه در یکی از گفت و شنودهایش می گوید: « ... من وقتی به غرب رفتم، آن اوایل برای من محیط و طبیعتش خیلی زیبا بود. من آنجا به این فکر شدم که در این زمینه هم شاید در این جا کسی شعر گفته باشد. جستجو کردم و به ساده ترین وجه رسیدم به بزرگترین نویسنده سویدنی به نام "آگوست استرنبل" بنیانگذار مکتب ناتورالیسم در دنیا که بیشترین آثار و نوشته ها را در سبک ناتورالیسم دارد. برای من بسیار جالب بود خواندن نوشته های او و تصاویری که او از طبیعت و از جامعه ارايه می کرد. این چیزی بود که من در ایران هیچ وقت به آن فکر نکرده بودم.
همین باعث شد که من یک تعداد شعرهایی بگویم که در ارتباط با طبیعت باشد. مثلا همان شعری که این طوری شروع می شود "ابرها گوسفندان پرشیر، دره ها، دیگ های فروان" و من البته فکر می کردم این شعر شاید بازخورد نداشته باشند، به خاطر این که با ایده ناتورالیسم گفته شده بود و به گمان من در جامعه ما نمی توانست بازار و رونق داشته باشد چرا که بعید می دانستم در جامعه ای که مشکلات و مسایل گوناگونی وجود دارد، کسی به این چیزها فکر کند، چون مشکلات عدیده زمینه ای برای این گرایش ها نمی گذارد. اما جالب بود که وقتی من در تهران شما را دیدم از این شعر تعریف کردی و گفتی بسیار جالب است و این اولین بازخورد این شعر بود. به هرحال زندگی در غرب خیلی چیزهای تازه ای برای من داشته و هنوز هم دارد گرچه خیلی چیزهای بد هم داشته و دارد.
محمد شریف سعیدی از توانای خوبی در بکار گرفتن زبان شعر برخور دار است وی با استفاده از اوزان در شعرهای کلاسیک و درشعر سپید نیز با معیارهای پذیرفته شده توسط ادبیات شناسان را در نظر گرفته است.
یکی از ویژگی شعر وی می تواند تصویری بودنش باشد که می توانیم این موضوع را بطور واضح و آشکا ردر همین عنوان شعری بی بینیم و مورد قضاوت قراردهیم .
هرگاه شعر «شهر قدیمی ما» را کسانیکه می خواند وبا شهر کابل هم آشنایی داشته باشد بیشتر می تواند این موضوع را حس کند و درضمن به تصویری بودن آن پی ببرد و هرچند این شعر سروده شده چند سال قبل است که درآن زمان شهر کابل در اثر همان جنگ های داخلی همه ویران شده بود ودر کام آتش و دود و خاکستر فرورفته بود واین شعرهم حکایت از همان زمان و تصویری زنده آن روز را منعکس می کند و بعضی ازآن موضوعات که در شعر منعکس شده در جامعه امروزی افغانستان نیز دیده می شود و می توانیم از آن نمونه فریاد برآوردن گدایان (معلولین و معیوبین ) را در شهر امروزی کابل مثال بیاوریم .
دیگر چیزکه دراین عنوان شعری هست یادآوردن از شهرقدیمی کابل و یا ذکر قسمت های از شهر کابل راکه ازجمله آسمایی و شوربازار از جاهای مشهور وتاریخی کابل است را نام ببریم، وهمچنان در همین عنوان ترکیب زیبای "فریادبی صدایی" که نوع ترکیب پارادوکسی هست که به زیبای این شعر افزوده است وپارادوکس خود یکی از صنعت های بدیعی هست و بیانگر توانای شاعر در بکاربردن صنعات وهمچنان ترکیب سازی در شعررا می رساند که از جمله زیبای های اساسی درین شعر هست ، تناسب در حروف و کلمات نیزمی تواند نقش اساسی را در زیبای شعر بازی نماید که در این عنوان می توانیم از به تصویر کردن شهر قدیمی و آسمایی که به شکل شخص در نظر گرفته شده است که دست تملق و گدایی را بسوی دیگران بلند کرده است و اظهار درخواست کمک می کند،بی بینیم. در این جاهم می تواند نوع صنعت تشخیص را بی بینیم و یاهم تشبه های زیبای که بلندی آسمایی را به دست گدایی تشبیه می کند که کاسه گدایی را بسوی دیگران برداشته و تقاضای کمک می کند.واین شعر همانطورکه دربالا اشاره ی شد بیان تصویر شهر ، شهر وندان و بیان پیامدهای جنگ در شهر را می رساند وبیان فقرو بیچاره گی که حاصل چند دهه جنگ در افغانستان می باشد ،نیز به خوبی در خود منعکس کرده است و تصویری از خانه های سوخته و ویران شده و معلولیت و معیوبیت زیادی از شهروندان را بیان می کند که در اثر جنگ ها ی که در کابل جریان داشت ،سبب این همه بدبختی و تباهی شهر و مردم شده است.ودر اخیر شعرش می گوید که آری کسانیکه برای بدست آوردن قدرت می جنگید ما چیزی جزء لقمه نانِ چیزی نمی خواهیم و شما که می جنگید برای رعیت ومردم بی گناه و بیچاره نان وغذایی بیاورد وبعد حکومت کنید مادران که دارای طیفل هستند طیفل های آنها از نبود غذا برای مادرش سبب خشکیدن شیر در پستانش شده است واین نبود غذا برای مادر نبود غذا برای طفل خورد سال هست که هنوز در هیچ یکی از گروه و یا مسایل شریک و سهیم نمی باشد، که زجرزمانه وروزگار را بکشد.چیزی دیگر را که در شعر سعیدی می توانیم بیابیم اینست که زبان شعر سعیدی از زبان داستانی برخور داراست، وقت می خواهد شهر کابل را به تصویر بکشد و یا بیان کند از زبان عجیب داستانی استفاده می کند که خواننده را در وقت خواندن چنان جذب می کند که یا خود صحنه را دیده است ویاهم تصویری از این صحنه را درپیش رو دارد ویاهم مجسم می کند.
وهمچنان می تواند از ویژگی دیگر شعر وی این باشد که در تعین فرم شعری مهارت زیادی را به خرچ داده است که می تواند از سرقت و تصرف در امان باشد و نمی تواند کسی درآن دست برد بزند و یا مورد تصرف دیگران قرار بیگرد.چیزی دیگر که در این شعر هویدا و آشکارست مساله موسیقایی در شعر است که با استفاده از واژه های آسمایی، صدایی،گدایی،عصایی،پایی،بی نوایی،خدایی،طلایی درموسیقایی و هم چنان د رقافیه شعر چهره ی زیبای بی بخشد و بیانگر توانایی شاعردرقمست آشنای وشناخت از شعر باشد. و نمی توانیم ترکیب سازی شاعر در این عنوان شعری را نادیده بیگرم ، ترکیب سازی نیز از مسایل عمده درشعر است که شریف سعیدی در آن دست باز و والای دارد و نمونه های ترکیب سازی وی را در اینجا به عنوان نمونه یاد آورشویم.
عینک طلای،لال گرسنه چشم،کوربی عصا،تقویم سادهِ جنگ،وارونه آسمان،کاسه گدایی،دست تملق، فریادبی صدایی می تواند از ترکیب های بکار رفته دراین شعر باشد.این نوشته کوتاه از نقض خالی نیست اما هرآنچه که درین باره مهم است ،آنست که بیانگر ذوق واستعداد دانشجو را درزمینه نقد نشان میدهد و حداقل کاری هست از برای آغازکردن کارهای عملی درزمینه ادبیات که تا باشد گام های را با راهنمایی های استادان گرامی برداریم ولغزش های که درین نوشته دیده می شود امیدوارم از بزرگی استادمحترم وهمچنان صاحب اثر بخشیده شود.
طنز محصول روزگار تلخ است. طنز زهرخند است به ریش روزگار. زمانۀ ما زمانۀ طنز است. حکومتداری ما طنز است. فرهنگ ما طنز است. زندگی ما طنز است. طنز محصول روزگار فریب و ریا و دروغ است. طنز خندیدن در تاریکی است. من به صورت آگاهانه از این عنصر در شعرهایم بهره میگیرم… در شعر الف لام میم دال، یکجا متن قرآن را ترجمه کردهام… قل هو الله احد: بگو خداوند از سرحد است… آنچه از قرآن در مدارس پاکستان ترجمه و قرائت میشود چیزی مسخرهیی است تا آن حد مسخره که «قلهوالله احد» را ترجمه میکنند که خداوند مال سرحدات پاکستان است و اسلامآباد مرکز دین اسلام؛ در حالی که اسلامآباد تحریف آباد اسلام است و سرحدات جایی است که سرها را حد میزنند.
در رابطه با بومیگرایی هم نظر من این است که در مناطق دورافتاده از پایتخت افغانستان زبان فارسی اصیل هنوز بی دخل و تصرف مانده است. واژگان ناب فارسی در مناطق مرکزی افغانستان معمول و مستعمل است. مثلا ما به هزارگی میگوییم پیافتادم یعنی فهمیدم. واژۀ پی و افتادن هر دو پارسیاند. پاسنگ هم پارسی است. پیافتادن یعنی پاسنگ فکرت در ذهن من افتاد و فکرت را گرفتم. واژۀ پیگم هم همینطور است. کسی یا چیزی که از ریشه گم شده باشد و پیدا شدنش دشوار باشد… لهجههای ناب وطنی گنجینههای زبان و فرهنگ اند. خوب است که واژگان اصیل ولی مرده را دوباره زنده بسازیم.
در مقایسه با یک قرن پیش ما امروز صاحب ادبیات زنده و پویا و صاحب جمع بزرگی از اهل قلم در داخل افغانستان و در کل جهان هستیم. شعر و داستان ما در گوشه گوشه جهان ترجمه میشوند. رمان ما به زبانهای دیگر هم نوشته میشود. دهها نویسندۀ قوی و پرخواننده داریم. اما این را با وضع ادبیات پیشرو دنیا نمیتوان مقایسه کرد. ما نسبت به همسایههایمان هم تولیدات ناچیز داریم. پاکستانیها تولیدات ادبی وسیع دارند. در عرصه موسیقی صاحب شهرت در جهاناند. انواع موسیقی را به خوبی کار کردهاند. در سینما هم همینطور. ایران تولیدات ادبی غیر قابل مقایسه با ما دارد. میزان تولیدات ترجمۀ ادبی ایران در سال شاید بالاتر از میزان مجموع کتابهای ادبی و ترجمه شده منشتر شده در افغانستان باشد. از نظر محتوا و جهان آفرینی در اندیشه، ما بسیار ضعیف هستیم. اگر رمانهایمان را مقایسه کنیم با رمانهای برتر دنیا، وزن ما بسیار سبک است. بیشترین رمانهای ما رمانهای اجتماعی سیاسی استند. رمانهایی که با مسایل جهانشمول و مفاهیم بزرگتر کار شده باشد کماند کم که چه، بگویم من تا حال نخواندهام. ما بیشتر سادهنگر و جزیینگر هستیم و از جزییات به یک تیوری کلی نمیرسیم. مثلا فاشیزم در افغانستان قرنهاست که مثل خوره روح و روان و جسم و جان ما را میخورد، اما کمتر این مقوله به عنوان نقد اجتماعی در آثار ادبی ما نشان داده شده است. در حالیکه بزرگترین منتقدین فاشیزم نیز از آلمان سر بلند کردند. آلمانیها فاشیزم را تجربه کردند و به تباهیاش پیبردند و فاشیزم را نقد کردند. ما اما یا در مدح فاشیزم متن نوشتیم و یا از سر اجبار و از دست ندادن آب و نان در برابر فاشیزم سکوت مرگباری کردیم. گونتر گراس؛ برندۀ نوبل در رمان طبل حلبی به نقد و استهزا و مسخره گرفتن فاشیزم میپردازد. در آلمان انکار یهودکشی در جنگ جهانی جرم است. اما در افغانستان هنوز نخواندهام که نویسنده یا شاعری گفته باشد قتلهای عبدالرحمان خان و نسلکُشی هزارهها جرم است. تازه
محمد شریف سعیدی از توانای خوبی در بکار گرفتن زبان شعر برخور دار است وی با استفاده از اوزان در شعرهای کلاسیک و درشعر سپید نیز با معیارهای پذیرفته شده توسط ادبیات شناسان را در نظر گرفته است. یکی از ویژگی شعر وی می تواند تصویری بودنش باشد که می توانیم این موضوع را بطور واضح و آشکا ردر همین عنوان شعری بی بینیم و مورد قضاوت قراردهیم . وهمچنان می تواند از ویژگی دیگر شعر وی این باشد که در تعین فرم شعری مهارت زیادی را به خرچ داده است
اشتراکگذاری: