این یک مونوگراف تکمیل بوده که دارای پرپوزل هم میباشد شما میتوانید با پیام گذاشتن در وتسپ ما آن را دریافت کنید
وتسپ:۰۷۹۹۱۱۸۸۳۱
مونوگراف به صورت تضمینی بوده که نیاز به تغیرات ندارد و قبلا دفاع و ارایه شده است
---------------------------------------------
رازق فانی در سال 1322 خورشیدی در شهر کابل به دنیا آمد تحصیلات عالی اش در سال 1356 با بدست آوردن درجه ماستری در رشته اقتصاد سیاسی در بلغاریابه اتمام رسانید رازق فانی سرودن شعر را در سال 1340 آغازکرد و از عرصه نشرات وکار کرد های فرهنگی دست به فهالیت های ارزشمندی زد فانی در سال 1367 همرا با خانواده اش راه سفر را در پیش گرفت . از کار های علمی خوبی برخوردار بوده که در شعر نویسی جایگاه خوب دارد. (حسینی ،۱۳۹۲: ۱۳)
جامعه گرایی درشعر گذشتۀ ما اندک است و ما در گذشته شعر اخلاقی و حکمی داشتیم تا شعر اجتماعی. این گونه شعر محصول دوران جدید پس از مشروطه و پیدایی احزاب و حوادث خونین سالهای پسین است که شاعر را به سوی جامعه می راند وآشوب و اشغال و جنگ ،این روند را شدت می بخشد . در شعر فانی این مسایل: به گونۀ تاختن بر ناهنجا ری های اجتماعی، ستم ستیزی، هومانیسم و انسان دوستی، آزادیخواهی، میهن پرستی، ریا ستیزی، شکوه از غربت و حسرت به گذشته جلوه میکند.او بر ناروایی هایهای اجتماعی میشورد. همه جا را دکان رنگ میپندارد وچه کسی است که غزل دل انگیزاو راباری با این مطلع نخوانده باشد و بارها نشنیده باشد:
( میترا،۱۳۹۰: ۳۴۲)
همه جا دکان رنگ است همه رنگ میفروشد
دل من به شیشه سوزد همه سنگ میفروشد
(فانی ،۱۳۴۴: ۴)
فانی بیشتر در مثنوی های خویش بر ناهنجاری های اجتماعی می شورد ودر تمثیل های زیبا،ناروایی ها ونا بسامانی اجتماعی را آماج زبان طنز آمیزش می سازد. طنز وی در این مثنوی ها تلخ و زننده است با زبان شور انگیز.شاعر در یک مثنوی حکایت میکند که بر زمین افتاده است و چون در می یابد که دستی بازوی او را گرفته است تا از زمین بلندش کند شادمان میشود ولی به زودی درمی یابد که مدد گار وی با دستی دیگر در جستجوی جیب اوست. ( میترا،۱۳۹۰: ۳۴۲)
آثار ارزشمند او از این قرار است:
۱- ارمغان جوانی ( مجموعه شعر ) کابل افغانستان۱۳۴۴
۲- بارانه ( داستان نیمه بلند ) کابل افغانستان ۱۳۶۲
۳- پیامبر باران ( مجموعه شعر ) کابل افغانستان ۱۳۶۵
۴- آمر بی صلاحیت ( گزینه طنز ها ) کابل افغانستان ۱۳۶۶
۵- ابر و آفتاب ( مجموعه شعر ) کالیفرنیا ۱۳۷۳
۶- شکست شب ( مجموعه شعر ) کالیفرنیا. ( میترا،۱۳۹۰: ۳۴۲)
از فانی تا کنون پنج دفتر شعر اقبال نشر یافته است:
فانی نوشته های زیادی در مسایل اجتماعی انجام داده در مثنوی« طبیب و گورستان» داستان طبیبی را می خوانیم که چون به گورستانی می رسیدهر دو دست بر روی می گرفت تا گور ها را نبیند ؛ چون علت ترس اورا از گورستان می پرسیدند می گفت که من از بیم دست بر روی نمی گیرم بل از شرم دست بر روی میگیرم زیراکه مردگان این گورستان دوای مرا خورده اند که مرده اند: (محمودی ، ۱۳۹۳: ۱۳۳)
گفت هرجا مرده یی خوابیده است داروی دست مرا نوشیده است چهره را از شرم پوشم نه زبیم تا نگویندم که لعنت بر حکیم دا ستان «ریش و تشویش» حکایت مردی است که عادت دارد که تارهای ریشش را بکندو شاه که از این عادت وی خوشش نمی آید دستور میدهد تا او را دسبند زنند تا دیگر نتواند تار های ریشش را برکند:
ریش ازو بود اختیارش از امیر کس مبادا این چنین یارب اسیر
ای خدا مارا عجایب ماجراست اختیار ریش ما در دستهاست
هر امیری دست در تاری زده در دل ما هریکی خاری زده است
(فانی ،۱۳۴۴: ۱۹ )
پیامبران کاذب داستان مهاجرین سرزمین اوست با تمثیل پسندیده یی از مردی که ادعا می کردبر او از پروردگار وحی می اید و آنگاه او را نزد مامون می کشانند و خلیفه او را در ناز و نعمت میگذارد و چون بار دیگر از اوو از ماجرای وحی می پرسند میگوید که به من وحی آمده است که همیشه همینجا بنانم و سرانجام بدین نتیجه می رسد که قصر مامون در واقع همین غربتسرای غرب است که نانش آلوده با زهراست(محمودی ، ۱۳۹۳: ۱۳۳):
قصر هارون است این غربت سرا بی نوا را می رســـــد اینجا نوا
لیک در نان ونوایش آتشســت سینه را سوزد،هوایش آتشـست
زهر دارد آب غربت هرکه خورد تشنه آمد تشنه ماند و تشنه مرد
(همان : ۸)
زیباترین مثنوی فانی، « بوزینه و داروین» است که طنزی است سخت گزنده و اثرناک. بخش نخست داستان اعتراض « آدم » است به داروین که از چه روی فرزندان او را ازتبار بوزینگان دانسته است و بخش دیگر مثنوی ،شرح خشم بوزینه است بر داروین که چرا آدمیزادگان خونخوار را از نسل بوزینه ها به شمار آورده است و فانی اززبان داروین این زیست شناس نامبردار، می نویسد که بوزینه یی گور او را می شگافد و با خشم و غضب به نا سزاگویی او می پردازد. در این مثنوی که او از صنعت تشخیص بهره میگیردواقعیت های بیرونی و تاریخی را از زبان بوزینه یی با زتاب می دهد و فرایند گسترش بخشیدن به درونمایه را با تک گفتاری به اوج میکشاند. فانی در همۀ قالب ها طبع آزموده است اما بیشترینه شیفتگی هایش به غزل و مثنوی است . او از غزل عاشقانه آغازیده است و به مثنوی عرفانی رسیده است ودر شعر او سه گونه گرایش را به روشنی میتوان گواه بود: (حسینی ،۱۳۹۲: ۱۳)
1-گرایشهای غنایی.
2-گرایش های اجتماعی.
3-گرایش های عرفانی.
فانی از جمله شاعرانی بود که فضای تازهای را در دهه شصت خورشیدی وارد شعر سنتی افغانستان کرد و در همین دهه، حتی زمانی که بسیاری از شاعران هم نسلش هنوز کلینویس و شعارزده بودند و بیدل را بازنویسی میکردند، او غزل نو را و نوکلاسیک را به نیکویی سرود. شاعری که عشق را اعتراض کرد و رویکرد دیگرگونه به عشق و زندگی داشت. «همهجا دکان رنگ است، همه رنگ میفروشد/ دل من به شیشه سوزد، همه سنگ میفروشد.» روندی که در مجموعه شعر حضرت عشق نیز ادامه یافته است.از این رو در این مجموعه ما با شاعری روبهرو هستیم که به جریان تلخ و شیرین جهان پیرامون خود حساس است و با وسواس عجیبی وقایع اجتماعی و سیاسی جهان و وطنش را دنبال میکند.حضور واژههایی از جنس: مرغان آتشبار،کرکسان آهنینپر، انفجار، کشتار، جنگ، بمب، و مانند اینها دغدغههای اجتماعی فانی را در این مجموعه نشان میدهد. «کرکسان آهنینپر/ از کدامین جنگل آخر/ پرفشان بر آسمان پاکت آمد(حضرت عشق،۵۴)
و اما محتوایی که شاعر در این ظرف ادبی ریخته، مضمونی است که از یکسو ریشه در باورهای عرفانی، شرقی و اسلامی از نوع مولوی و بیدلگرایی دارد و از دیگرسو، بر آن است تا راز سرخوردگی و وارفتگی تاریخی، تلخیها و مرارتهای خود و پدرانش را، با ما در میان بگذارد. فانی روبهروی شما مینشیند و میگرید. اگرچند مخاطبانش همه اشکهای جهان را ریختهاند. (نظری ، ۱۳۹۰: ۱۳۵)
اما با همه اینها شاعر ما به هستی و جهان عشق میورزد و طبیعت و هستی را زندگی میکند. از همه مهمتر، او نظارهگر نیست. نه آنکه مانند خیلیها که میان رسیدن و ناکامی، دومی را برمیگزینند، او رسیدن و تلاش را برمیگزیند. از این رو حضرت عشق او قصهی عشق است و لذت زندگی که بودن را بر خود دریغ نمیدارد تا در سایهی مرگ بنشیند و برای زندگی اشک بریزد. زیرا او شاعر رنج و زندگی است.حضرت عشق مجموعهای است که خواننده حرفهای شعر را مجذوب خود میکند. شاعر در این مجموعه به زبان عادی و ساده میسراید تا تصویرسازیهایش طبیعیتر و قابلدرکتر باشد. هر چند که زبان شعر، تصویرسازیهای شاعرانهاش و هم بازیهای فرم و روایتیاش، آکنده از کنجکاوی برای رسیدن است که با غریبانه رفتن او متوقف شدهاند. (محمودی ، ۱۳۹۳: ۱۳۵)
رازق فانی در شعر های خود بسیار مسایل مهم را جا میداد و اندیشه فانی بیشتر بیشتر به مسایل ادبی وفرهنگی که قبلا ذکر شد . (محمودی ، ۱۳۹۳: ۱۳۳)
موج اندیشه به مولانا و شعر وی ته تنها درمیان همزبانان وی قوت گرفته است که غریبان نیز با دلگرمی شگفتی انگیزی این راه رامی کوبند. از ننیکلسون و آربری تا کولمن بارکس و دیگران، این مهر ورزی را در آثار و اندیشۀ فرنگیان شاهدیم شاید از این میان یرخی از اندیشه ها صبغۀ تجاری داشته باشد و گروهی در پی آن باشند که خداوند گار بلخ رادستمایۀ اغراض مادی خویش سازند ولی رویکرد به مولانا و عرفان از آن روست که بیداد،بی عدالتی،غربت، حسرت به گذشته ،حس تنهایی ودغدغه های گوناگون روانی انسان معاصراو را بدین راه میکشد تا برای انبوه پرسشهای فلسفی خود از مولانای بلخی پاسخ طلبد. (حسینی ،۱۳۹۲: ۲۲)
ازشعر « خانۀ پندار»تا شعر«ابر وآفتاب »نقش پای مولانا را مینگریم. شعر« اشک و دل »باز هم در همان ماجراست درهمان وزن مثنوی معنوی. در شعر« شکوه» از مولوی می طلبد که اورا گرمی بخشد اما اوج مهر وی به مولانا در شعر« پرتو خورشید بردیوار»ا فزون تر ازهمه سروده ها پیداست. سطری چند از این شعر که در تربت خداوندگار بلخ در قونیه سروده است: (محمودی ، ۱۳۹۳: ۱۳۳)
مژده ای دل سوی جانان می رویم سوی آن سرخیل خوبان می رویم
آن سرو سرخیل عاشق پیشگان آن چراغ محفل روحانیان
بزم او تصویر باغ معرفت نظم او نور چراغ معرفت
(فانی ،۱۳۸۳ : ۴۵)
از دیگر عارفان نیز چنین یاد میکند:
شمس پوشیده یکی پشمین کلاه می درخشد اندران بالا چو ماه
با ضیا الحق حسام الدین نگر ایستاده عارفی نزدیک در
آن طرفتر حضرت ویس قرن صوفیانه خرقه یی کرده به تن
در کنارش بوسعید استاده است با یزید اندر سر سجاده است
(محمودی ،۱۳۸۳ : ۵۴)
خواجۀ انصار مصروف دعاست قامتش خم در حضور کبریاست از نشابور آمده عطار نیز از گل وحدت وجودش مشک بیز با حکیم غزنه اندر گفتگوست قصه های دوست می گوید به دوست اودلبستگی به عرفان عشق را تا آ ن پایه می رساندکه از حلول و اتحاد سخن می راند: پس برو از نقشها بیگانه شو بعد از ان با آن پری همخانه شو
رازق فانی در سال 1322 خورشیدی در شهر کابل به دنیا آمد تحصیلات عالی اش در سال 1356 با بدست آوردن درجه ماستری در رشته اقتصاد سیاسی در بلغاریابه اتمام رسانید رازق فانی سرودن شعر را در سال 1340 آغازکرد و از عرصه نشرات وکار کرد های فرهنگی دست به فهالیت های ارزشمندی زد فانی در سال 1367 همرا با خانواده اش راه سفر را در پیش گرفت
اشتراکگذاری: